گزارش خطا در معنی کلمه 'affect'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: عاطفه

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: برخورد

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: احساس

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: تغییر

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: احساسات‌

شبکه مترجمین ایران

6 عمومی:: اثر

شبکه مترجمین ایران

7 عمومی:: گرفتار کردن

شبکه مترجمین ایران

8 عمومی:: اثر كردن‌ بر

شبکه مترجمین ایران

9 عمومی:: نتیجه‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: verb to have influence on or effect a change in: The medicine had no affect on him.

Simple Definitions

2 general::   verb influence ADV. greatly, materially, radically, significantly, very much | barely, hardly, not unduly Sales did not seem unduly affected. | slightly | clearly | directly | indirectly | adversely, badly, seriously, severely VERB + AFFECT be likely to developments that are likely to affect the environment make sb sad/angry ADV. deeply, profoundly Her death affected him deeply.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :