گزارش خطا در معنی کلمه 'courtyard'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: حیاط‌ (محوط‌ه‌ محصور)

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: صحن

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. central, inner, interior, internal | outer | enclosed, walled | open | cobbled, paved VERB + COURTYARD surround The courtyard is surrounded on three sides by stables. PREP. around a/the ~ The hotel is built around a paved central courtyard. | in a/the ~ sitting in the inner courtyard of the college

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :