گزارش خطا در معنی کلمه 'cousin'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: دختردایی

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: پسرعمو

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: عمه‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: دخترعمه

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: پسردایی

شبکه مترجمین ایران

6 عمومی:: پسرخاله

شبکه مترجمین ایران

7 عمومی:: دختر عمو

شبکه مترجمین ایران

8 عمومی:: پسر عمه

شبکه مترجمین ایران

9 عمومی:: دخترعمو

شبکه مترجمین ایران

10 عمومی:: پسر عمو

شبکه مترجمین ایران

11 عمومی:: پسردایی‌ یا دختر دایی‌

شبکه مترجمین ایران

12 عمومی:: دختر خاله

شبکه مترجمین ایران

13 عمومی:: دختر دایی

شبکه مترجمین ایران

14 عمومی:: دختر عمه

شبکه مترجمین ایران

15 عمومی:: پسرعمه

شبکه مترجمین ایران

16 عمومی:: پسرعمو یا دختر عمو

شبکه مترجمین ایران

17 عمومی:: دخترخاله

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: noun relative: My cousin came to see us.

Simple Definitions

2 general::   noun ADJ. first (= the child of the brother or sister of one of your parents), second (= the child of a cousin of one of your parents) | distant, remote | close (figurative) These pigs are close cousins of the wild hog. | female, male | long-lost Completely out of the blue, she got a letter from her long-lost cousin in New York. PHRASES cousin once, twice, etc. removed She's my first cousin once removed (= the daughter of my cousin).

Oxford Collocations Dictionary

3 general:: see COUNTRY COUSIN; FIRST COUSIN; KISSING COUSINS; SECOND COUSIN.

American Heritage Idioms

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :