گزارش خطا در معنی کلمه 'crackdown'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: تادیب‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: سخت‌ گیری‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. bloody, violent | army, government, military, police VERB + CRACKDOWN promise, threaten | call for, demand, order The government has ordered a crackdown on truancy. | have, launch, mount PREP. ~ on They're having a crackdown on private phone calls from the office.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :