گزارش خطا در معنی کلمه 'cradle'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: درچهارچوب‌ یاكلاف‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: درگهواره‌ قرار دادن‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: گهواره

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: مهد

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: گهواره‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   verb ADV. gently He picked the child up and gently cradled him in his arms. PREP. against She sat with the child cradled against her.

Oxford Collocations Dictionary

2 general:: noun crib: She rocked the baby in a cradle.

Simple Definitions

3 general:: see FROM THE CRADLE TO THE GRAVE; ROB THE CRADLE.

American Heritage Idioms

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :