گزارش خطا در معنی کلمه 'cram'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: چپاندن‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: خودرا برای‌ امتحان‌ اماده‌ كردن‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: پركردن‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: verb force into small space: She would cram all her belonging into her suitcase. verb hasty study: She spent all night to cram for the test.

Simple Definitions

2 general:: cram sth down [ M ] informal to eat a lot of something quickly • I just had time to cram down a few biscuits before we left.

Cambridge-Phrasal Verbs

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :