گزارش خطا در معنی کلمه 'crater'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: خندق- گودال

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: دھانه آتشفشانی

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: دهانه‌ كوه‌ های‌ ماه‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: دهانه‌ یا حفره‌

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: دهانه‌ اتش‌ فشان‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. deep, gaping, huge, large The blast blew a gaping crater in the road. | shallow, small | bomb, shell | meteor | volcanic | lunar VERB + CRATER blow, form, leave, make PREP. in a/the ~ PHRASES the edge/lip/side of a crater We peered over the lip of the crater into the volcano.

Oxford Collocations Dictionary

2 general:: قیف انفجار

transnet.ir

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :