گزارش خطا در معنی کلمه 'craving'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: رزو

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

2 عمومی:: اشتیاق‌

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

english

1 general::   noun ADJ. desperate VERB + CRAVING feel, have He had a craving to see the world. | satisfy She skipped normal meals to satisfy her craving for chocolate and crisps. | curb, reduce PREP. ~ for a desperate craving for affection

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :