گزارش خطا در معنی کلمه 'creamy'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: سرشیردار

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

2 عمومی:: خامه‌ ای‌

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

english

1 general::   adj. VERBS be, look, seem, taste Stir the mixture until it looks creamy. It tastes deliciously creamy. ADV. deliciously, very, wonderfully PHRASES creamy white creamy white flowers

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :