گزارش خطا در معنی کلمه 'crisp'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: حلقه‌ حلقه‌ كردن‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: مجعد شدن‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: موجداركردن‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: چیز خشك‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: see BURN TO A CINDER (CRISP).

American Heritage Idioms

2 general::   noun (usually crisps) ADJ. potato | plain | cheese and onion, ready salted, salt and vinegar, etc. QUANT. bag, packet a packet of smoky bacon crisps VERB + CRISP eat CRISP + NOUN bag, packetFOOD

Oxford Collocations Dictionary

3 general:: adj. crunchy: I like to eat crisp peanuts.

Simple Definitions

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :