گزارش خطا در معنی کلمه 'crowded'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: پرازدحام

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: شلوغ

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   adj. VERBS be | become, get ADV. densely, extremely, very living in densely crowded conditions The shops were all very crowded. | increasingly | a bit, fairly, a little, pretty, quite, rather PREP. with The store was crowded with shoppers.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :