گزارش خطا در معنی کلمه 'crumb'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: خرده‌ نان‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: هرچیزی‌ شبیه‌ خرده‌ نان‌ (مثل‌ خاك‌ نرم‌)

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: خرده‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. biscuit, bread (also breadcrumb), cake VERB + CRUMB brush (away), sweep (away) She brushed the cake crumbs off the table. | drop, scatter He bit into the roll, scattering crumbs. PREP. ~ of a few crumbs of bread

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :