گزارش خطا در معنی کلمه 'crystal'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: كریستال‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: بلور

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: بلوری‌ كردن‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: زلال‌

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: شفاف‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. single | quartz, rock, etc. | ice, snow CRYSTAL + VERB form, grow Ice crystals had formed on the window.

Oxford Collocations Dictionary

2 general:: noun prism: They gave her some beautiful crystal.

Simple Definitions

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :