گزارش خطا در معنی کلمه 'cue'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: اشارت‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: اشاره‌ كردن‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: اشاره‌ برای‌ راهنمایی‌ خواننده‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: سخن‌ رهنما

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: ایماء

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun VERB + CUE wait for | take Her husband took his cue, and said that it was time for them to leave. | miss | give sb She had not yet been given the cue to go on to the stage. PREP. on ~ I can't just cry on cue! | ~ for This was the cue for him to come into the room. PHRASES right on cue Ella came in right on cue, just as they were being rude about her. | take your cue from sb/sth They all took their cue from their leader.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :