گزارش خطا در معنی کلمه 'cuff'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: دستبند

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: سردست‌ پیراهن‌ مردانه‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: کاف فشارخون

واژگان شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: سراستین‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: see OFF THE CUFF; ON THE CUFF.

American Heritage Idioms

2 general:: noun bottom of a sleeve: His cuff was very stained. verb strike with the hand: He cuffed the man for his comment.

Simple Definitions

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :