گزارش خطا در معنی کلمه 'custard'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: یكجور شیرینی‌ یا فرنی‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. creamy, thick | thin | smooth | lumpy | banana, egg, vanilla VERB + CUSTARD make | pour | strain Strain the custard to remove lumps. CUSTARD + VERB thicken | set CUSTARD + NOUN powder | pie PHRASES and/with custard some apple pie and custardFOOD

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :