گزارش خطا در معنی کلمه 'database'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 حسابداری و مالی:: پایگاه اطلاعاتی

شبکه مترجمین ایران

2 کامپیوتر و شبکه:: دیتابیس

واژگان شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: بانک اطلاعاتی

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: دادگان

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: پایگاه داده

واژگان شبکه مترجمین ایران

6 عمومی:: بانك اطلاعاتی

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. large | comprehensive | national | computer, computerized, electronic | online VERB + DATABASE create, establish, set up We're trying to create our own computerized database. | add to, update The database is updated monthly. | access DATABASE + VERB contain sth The new database contains 200,000 images. DATABASE + NOUN application, engine, package, server, software, system | technology | creation, design, development | management | access | administrator, user PREP. on a/the ~ The information is stored on a large database. | ~ of a very large database of information

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :