گزارش خطا در معنی کلمه 'defiant'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: بدگمان‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: بی‌اعتناء

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: مظ‌نون‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: مبارز

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: جسور

شبکه مترجمین ایران

6 عمومی:: مخالف‌

شبکه مترجمین ایران

7 عمومی:: معاند

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   adj. VERBS appear, be, feel, look, seem | become | remain Despite the criticisms, she remained defiant. ADV. very | slightly He had a slightly defiant air. | openly Sylvia tossed back her dark hair in a gesture that was openly defiant. | persistently

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :