گزارش خطا در معنی کلمه 'deficiency'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: كمبود

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: ناكارایی‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: كسر

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: كمی‌

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: نقص‌

شبکه مترجمین ایران

6 عمومی:: ناکارآیی

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. major, serious, severe | slight, small | dietary, nutritional | enzyme, hormone, mineral, nutrient, vitamin | calcium, iron, etc. VERB + DEFICIENCY have, suffer from suffering from a severe vitamin deficiency | correct, make good, make up, overcome, remedy I've been prescribed iron tablets to make up the deficiency. An engineer could remedy the deficiencies in the design. PREP. ~ in serious deficiencies in the health service

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :