گزارش خطا در معنی کلمه 'defy'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: شیر كردن‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: بمبارزه‌ ط‌لبیدن‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: تحریك‌ جنگ‌ كردن‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: verb disregard: You should not defy your leader.

Simple Definitions

2 general::   verb ADV. openly openly defying the authorities VERB + DEFY be prepared to, be ready to Campaigners have said that they are prepared to defy the law in order to achieve their aims. | continue to

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :