گزارش خطا در معنی کلمه 'dentures'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: دندان مصنوعی

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. ill-fitting QUANT. set a new set of dentures VERB + DENTURES have in, wear She doesn't wear her dentures at night. | put in | remove, take out Remember to clean your dentures after you take them out.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :