گزارش خطا در معنی کلمه 'derelict'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: وظیفه نشناس

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: بی‌ سرپرست‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: ترك‌ شده‌ بوسیله‌ مالك‌ یا قیم‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: مسامحه کار

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: متروك‌

شبکه مترجمین ایران

6 عمومی:: متروک

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   adj. VERBS be, lie, look, seem, stand The land lay derelict for ten years. | become | make sth The houses were made derelict by the fire. ADV. totally | almost, virtually | partially, partly a partially derelict mill

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :