گزارش خطا در معنی کلمه 'detachment'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: قسمت‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: جداسازی‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: جدایی

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: كناره‌ گیری‌

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: دسته‌

شبکه مترجمین ایران

6 عمومی:: تفكیك‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. complete | clinical, professional She gazed at the body with almost clinical detachment. | cool | critical | emotional VERB + DETACHMENT have, show He shows impartiality and detachment. PREP. with ~ She watched with complete detachment as the others made all the preparations. | ~ from his increasing detachment from reality PHRASES an air of detachment, a feeling/sense of detachment

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :