گزارش خطا در معنی کلمه 'dinghy'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: قایق‌ هند شرقی‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: قایق‌ تفریحی‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. inflatable, rubber | sailing VERB + DINGHY row, sail She sailed the dinghy across the bay. DINGHY + NOUN sailing, sailor PREP. in/into a/the ~ She rowed ashore in the dinghy.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :