گزارش خطا در معنی کلمه 'diplomat'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: دیپلمات‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: رجل‌ سیاسی‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: سیاستمدار

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. senior | experienced, good, skilful, veteran | former, retired | foreign | career, professional | American, British, etc. VERB + DIPLOMAT be, serve as, work as He served as a diplomat in Russia before the war.

Oxford Collocations Dictionary

2 general:: noun politician: She was a diplomat for her country.

Simple Definitions

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :