گزارش خطا در معنی کلمه 'disproportionate'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: غیرمتجانس‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: بی‌تناسب‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   adj. VERBS be, seem ADV. grossly, vastly | quite, totally, wholly PREP. to The punishment was grossly disproportionate to the crime.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :