گزارش خطا در معنی کلمه 'dissociate'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: رسواكردن‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: جداكردن‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: قط‌ع‌ همكاری‌ وشركت‌

شبکه مترجمین ایران

4 روان شناسی و مشاوره:: گسستگی

واژگان شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: dissociate yourself from sth [ R ] to make it publicly known that you are not in any way connected to, or responsible for someone or something, often to avoid blame or embarrassment • Most party members are keen to dissociate themselves from the extremists.

Cambridge-Phrasal Verbs

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :