گزارش خطا در معنی کلمه 'disturbed'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: مختل‌ شده‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: مختل‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: دلگیر

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: ناراحت‌

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: اشفته‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   adj. mentally ill VERBS be, seem | become ADV. acutely, deeply, highly, seriously, severely, very Many of our patients are severely disturbed. | behaviourally, emotionally, mentally, psychiatrically, psychologically emotionally disturbed children very anxious VERBS be, feel | become ADV. deeply, greatly, profoundly, very | a little, slightly, vaguely | oddly PREP. by I felt oddly disturbed by the incident.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :