گزارش خطا در معنی کلمه 'eccentric'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: گریزنده‌ از مركز

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: بیرون‌ از مركز

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: برون‌محور

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: درونگرا

واژگان شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: (مج) غیر عادی‌

شبکه مترجمین ایران

6 مکانیک:: خارج از مرکز

واژگان شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   adj. VERBS be, look, seem | become, get The old lady was getting very eccentric. | consider sb, find sb, regard sb as We were definitely regarded as eccentric. ADV. extremely, highly, very, wildly | a bit, faintly, fairly, a little, rather, slightly, somewhat | endearingly, engagingly his engagingly eccentric brother

Oxford Collocations Dictionary

2 general:: adj. departing from conventional norm: He became known as an eccentric scientist.

Simple Definitions

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :