گزارش خطا در معنی کلمه 'embroider'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: گلدوزی‌ كردن‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: برودره‌دوزی‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: اراستن‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: قلاب‌ دوزی‌ كردن‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   verb ADV. beautifully, delicately, exquisitely | heavily, richly a robe of richly embroidered silk PREP. on She embroidered flowers on the front of the dress. | with She embroidered the dress with flowers.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :