گزارش خطا در معنی کلمه 'embryo'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 کشاورزی:: جنین

اصطلاحات پیشنهادی دکتر حسن مهربانی یگانه

2 عمومی:: گیاهك‌ تخم‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: مرحله‌ بدوی‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: رویان‌

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: جنین‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: noun an organism in its early stages: Scientist study embryos of small mammals.

Simple Definitions

2 general::   noun ADJ. developing | early the cells of an early embryo | human, frog, etc. VERB + EMBRYO implant Two or three embryos are implanted into the woman's body. EMBRYO + VERB develop

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :