گزارش خطا در معنی کلمه 'empathy'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: (هیپوتیزم‌ و روانشناسی‌) انتقال‌ فكر

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: تلقین‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: یكدلی‌

شبکه مترجمین ایران

4 فلسفه:: هم‌ذات پنداری

واژگان شبکه مترجمین ایران

5 روان شناسی و مشاوره:: همدلی

واژگان شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. deep, great, real | total VERB + EMPATHY feel, have | demonstrate, show | develop, establish PREP. ~ between The nurse should try to develop empathy between herself and the patient. | ~ for I felt real empathy for my mother and what she had been through. | ~ with She had a deep empathy with animals. PHRASES a feeling of empathy, a lack of empathy

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :