گزارش خطا در معنی کلمه 'alleviate'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: کاستن

واژگان شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: ارام‌ كردن‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: كم‌ كردن‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: سبك‌ كردن‌

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: تسکین دادن

واژگان شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: verb to make pain more bearable: That drug can alleviate your cold symptoms.

Simple Definitions

2 general::   verb ADV. considerably, greatly These problems have been greatly alleviated by the passing of the new Act. | partly, somewhat VERB + ALLEVIATE be designed to, help (to) These measures are designed to alleviate the situation. | do little/nothing to Her words did little to alleviate his fears.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :