گزارش خطا در معنی کلمه 'entangled'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: گیرافتاده‌

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

2 عمومی:: گیركرده‌

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

3 عمومی:: گره‌ دار

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

4 عمومی:: گیرامده‌

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

5 عمومی:: د

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

6 عمومی:: گرفتار

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

english

1 general::   adj. VERBS be | become, get The fishing lines had become hopelessly entangled. ADV. hopelessly PREP. in He became entangled in legal disputes. | with Sara had got entangled with some political group.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :