گزارش خطا در معنی کلمه 'epitaph'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: گورنبشته

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: گورنوشته

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: نوشته‌ روی‌ سنگ‌ قبر

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: وفات‌ نامه‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: noun inscription in memory: They placed a epitaph on his gravestone.

Simple Definitions

2 general::   noun ADJ. fitting, perfect VERB + EPITAPH write | make, stand as These films stand as an epitaph to the great director. PREP. as an ~ He wanted these lines as his epitaph. | ~ for She wrote the perfect epitaph for the poet. | ~ on Joyce's epitaph on King Edward VIII | ~ to It makes a fitting epitaph to a great career.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :