گزارش خطا در معنی کلمه 'experienced'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: با تجربه‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: ورزیده‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   adj. VERBS be, seem, sound | become ADV. extremely, highly, immensely, really, vastly, very The staff are all highly experienced. | fully | quite | sufficiently, suitably The task needs the skills of a suitably experienced engineer. | widely a widely experienced and articulate politician | sexually PREP. in She's very experienced in looking after children.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :