گزارش خطا در معنی کلمه 'faeces'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: براز

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

2 عمومی:: مدفوع

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: مدفوع‌

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

4 عمومی:: ته‌ نشست‌

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

english

1 general::   noun ADJ. fresh | dog, human, etc. QUANT. mass, piece VERB + FAECES be excreted in, be expelled in, be passed in The larvae may be excreted in the faeces. | collect A sample of fresh faeces should be collected each day. FAECES + NOUN sample PREP. in the ~ The amount of blood in the faeces was measured.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :