گزارش خطا در معنی کلمه 'farming'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: زراعت‌

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

2 عمومی:: رعیتی‌

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

3 عمومی:: كشاورزی‌

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

4 عمومی:: كشتكاری‌

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

5 عمومی:: برزگری‌

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

english

1 general::   noun ADJ. commercial | intensive | battery, factory | subsistence | hill | organic | arable, livestock, mixed | dairy | fish, fruit, poultry, sheep, etc. VERB + FARMING be engaged in, work in FARMING + NOUN community | industry | land | method, practice

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :