گزارش خطا در معنی کلمه 'favourable'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 حسابداری و مالی:: مطلوب

واژگان شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: مساعد

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

3 عمومی:: سازگار

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

4 عمومی:: موافق‌

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

5 عمومی:: مط‌لو

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

6 عمومی:: همراه‌

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

7 عمومی:: امیدبخش‌

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

8 عمومی:: خوب‌

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

english

1 general::   adj. VERBS be, look, seem | become | remain ADV. exceptionally, extremely, highly, very She gained a highly favourable impression of the company. | extraordinarily, overwhelmingly | fairly, moderately, quite | broadly, generally His proposals met with a broadly favourable response. | uniquely PREP. for Conditions are now favourable for skiing. | to The court's judgement was favourable to their client.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :