گزارش خطا در معنی کلمه 'fellow'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: یارو

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: مرد

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: شخص‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: ادم‌

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: مردكه‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: see HAIL FELLOW WELL MET; REGULAR GUY (FELLOW); STRANGE BEDFELLOWS.

American Heritage Idioms

2 general:: noun man: This fellow wanted money.

Simple Definitions

3 general::   noun man ADJ. old, young | big, little | handsome | charming, fine, good, nice, splendid | lucky, poor (= unlucky) member of an academic society/college ADJ. junior, senior | honorary, research, teaching VERB + FELLOW elect sb PREP. ~ of He was elected a fellow of the Royal Society.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :