گزارش خطا در معنی کلمه 'fertile'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 کشاورزی:: نطفه دار/بارور

اصطلاحات پیشنهادی دکتر حسن مهربانی یگانه

2 عمومی:: بارور

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: پرثمر

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: حاصلخیز

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: برومند

شبکه مترجمین ایران

6 عمومی:: پربركت‌

شبکه مترجمین ایران

7 عمومی:: زایا

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   adj. VERBS be, look | become | remain, stay ADV. extremely, highly, very a highly fertile soil

Oxford Collocations Dictionary

2 general:: adj. productive: Sichuan is a fertile province. adj. creative: He has a fertile imagination.

Simple Definitions

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :