گزارش خطا در معنی کلمه 'ammunition'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: مهمات‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: noun bullets, rockets, grenades, etc.: During the war we had enough ammunition.

Simple Definitions

2 general::   noun ADJ. live | blank QUANT. round VERB + AMMUNITION carry, have | issue They issued live ammunition to the troops. | fire, use | run out of A few of the jeeps had run out of ammunition. AMMUNITION + NOUN dump, store

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :