گزارش خطا در معنی کلمه 'fieldwork'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: كارهای‌ صحرایی‌ :زمین‌ پیمایی‌ ومانندان‌

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

2 عمومی:: استحكاما

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

english

1 general::   noun ADJ. extensive, intensive | detailed VERB + FIELDWORK be engaged in, carry out, conduct, do, participate in, undertake FIELDWORK + NOUN student PREP. during/in the course of ~ evidence obtained during fieldwork | ~ on extensive fieldwork on chimpanzees

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :