گزارش خطا در معنی کلمه 'fixed'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: ماندنی‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: ثابت‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: مقط‌وع‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   adj. VERBS be, seem | become | remain, stay ADV. very | firmly, securely Check that the boards are all securely fixed. | rigidly His gaze was rigidly fixed ahead. | relatively | irrevocably, permanently

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :