گزارش خطا در معنی کلمه 'footprint'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 برق و الکترونیک:: مکان برخورد پالس

واژگان شبکه مترجمین ایران

2 محیط زیست و منابع طبیعی:: اثر

واژگان شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: جای‌ پا

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. clear | fresh | muddy, wet VERB + FOOTPRINT leave, make The intruder had left some clear footprints in the flower beds. Her wet boots made footprints on the dusty floor. | find The detective found fresh footprints in the mud next to the victim. | follow They had fled through the snow, and police had followed their footprints.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :