گزارش خطا در معنی کلمه 'formation'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: صورت بندی

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: ساختمان‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: سیستم

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: شكل‌

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: احداث‌

شبکه مترجمین ایران

6 عمومی:: ارایش‌

شبکه مترجمین ایران

7 عمومی:: صف‌ ارایی‌

شبکه مترجمین ایران

8 عمومی:: سازند

شبکه مترجمین ایران

9 عمومی:: تشكیلات‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun making/developing sth ADJ. policy the top civil servants who are responsible for policy formation VERB + FORMATION lead to, result in This dispute led to the formation of a new breakaway group. arrangement/group/pattern ADJ. close, tight | battle The troops advanced in battle formation. | family, household, social changing patterns of marriage and family formation FORMATION + NOUN dancing, flying PREP. in a … ~ The men were grouped in a close formation. | in ~ a squadron of planes flying in formation sth that has been formed ADJ. cloud, geological, rock | military, political

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :