گزارش خطا در معنی کلمه 'analyst'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: استاد تجزیه‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: روانكاو

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: فرگشا

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: تحلیل گر

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: تخلیل‌ گر

شبکه مترجمین ایران

6 :: روانکاو

واژگان شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. leading a leading business analyst | business, computer, data, financial, industry, investment, market, military, policy, political, retail, systems PREP. ~ of He was a shrewd analyst of players' strengths and weaknesses.JOB

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
لطفا صبر کنید
کد امنیتی بالا را وارد کنید :