گزارش خطا در معنی کلمه 'fray'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: وحشت‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: هراسانیدن‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: ترس‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: نزاع‌

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: غوغا

شبکه مترجمین ایران

6 عمومی:: نبرد

شبکه مترجمین ایران

7 عمومی:: درگیری

شبکه مترجمین ایران

8 عمومی:: ترساندن‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: see ENTER THE LISTS (FRAY).

American Heritage Idioms

2 general:: noun a scuffle, brawl: My friends and I got into the fray. verb became worn, tattered: His coat had frayed when he worked hard,

Simple Definitions

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :