گزارش خطا در معنی کلمه 'freckle'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: كك‌ مك‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: لك‌ صورت‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: لكه‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: خال‌

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: دارای‌ كك‌ مك‌ كردن‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: noun small brownish spots: The young girl had freckles on her face.

Simple Definitions

2 general::   noun ADJ. brown, dark, golden, light, pale VERB + FRECKLE be covered with, have PHRASES a crop/sprinkling of freckles She had wonderful clear skin with an attractive sprinkling of freckles.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :