گزارش خطا در معنی کلمه 'furniture'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: اسباب‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: سامان‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: اثاث‌ خانه‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: مبل‌

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: وسایل‌

شبکه مترجمین ایران

6 عمومی:: اثاثه‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: noun bed, chairs, etc.: Our house needs furniture.

Simple Definitions

2 general::   noun ADJ. antique, period an eighteenth-century town house, complete with period furniture | modern | fine The wood is used for making fine furniture. | cheap, second-hand | foam-filled, upholstered | bedroom, garden, office, outdoor | cane, pine, rattan, wooden, etc. QUANT. piece VERB + FURNITURE arrange, move around, rearrange The room would look bigger if we rearranged the furniture.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :